تاثیرگذاری مستقیم فلسفه بر معماری از ویژگی های دوره معاصر می باشد که در پی فروریزی یکپارچگی معماری رخ نموده است. پیوند بخشیدن مستقیم میان این دو دانش جای بسی تعمق دارد و انتقادات بسیاری برآن وارد است. لیکن این مقاله قصد ارزش گذاری بر این پیوند را نداشته و تنها به بررسی چگونگی تاثیرگذاری یکی از نحله های اخیر فلسفی بر معماری می پردازد و سعی می کند تا نسبت تاملات ژاک دریدا را با معماری دیکانستراکشن روشن نماید. بررسی اندیشه های ساختارگرایان - شرح وضعیت فضای پیدایش جریان دیکانستراکشن در غرب شناخت مبانی شکل گیری این اندیشه نظرات دریدا درباره نقد متافیزیک حضور - لوگوس محوری - زبان - نوشتار - متن و نیز راه کارهایی که وی در انجام این مهم از آنها بهره جسته است از موارد مورد مطالعه در این نوشتار می باشند. بخش دیگر مقاله نیز به بررسی آغاز گاه معماری دیکانستراکشن پرداخته و سعی در ارائه اصول این معماری از منظر نمایندگان آن داشته است و در ادامه به تبیین نسبت میا این معماری با اندیشه های دریدا می پردازد.